ذهن زیبا
 
 

نتیجه زندگی چیز هایی نیست که جمع می کنیم؛

قلب هایی است که جذب می کنیم...

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, :: 8:21 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

کم باش اصلا هم نگران کم بودنت نباش اونی که اگه کم باشی

گمت می کنه همونیه که اگه زیاد باش حیفت می کنه

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, :: 1:9 قبل از ظهر :: توسط : azarbad

صدای بارون صدای دل انگیزی.

مخصوصا برای عاشق...

چون صدای نم نم بارون صدای خداست...

صدای نصیحت و دستور و... نیست

فقط خداست که داره میگه:

بنده عزیزم عاشق باش و عاشقانه زندگی

کن


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 5 شهريور 1392برچسب:, :: 3:59 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

چهره ی هیچ کس دست خودش نیست.

پس هیچ گاه از آن ایراد نگیرید...

همه زیبا هستند اما هر کس قادر به دیدن آن نیست.

.

.

.

.

شاید من پر از عیب باشم اما تو هم نیستی!

پس برو پیش از شمارش عیب های من

عیب های خود را بشمر...

.

.

.

.

.

گذشته هایت را ببخش زیرا آنها همچون کفش های کودکی ات

نه تنها برایت کوچک اند...

بلکه تو را از گام برداشتن های بلند باز می دارد.

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 2 شهريور 1392برچسب:, :: 11:35 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

اینجا زمین است؛ساعت به وقت انسانیت خواب است.

دل عجب موجود سخت جانی است؛

هزار بار تنگ میشود...

میسوزد...

میشکند...

میمیرد...

و باز هم می تپد

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, :: 11:1 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

راز زندگی آرام در اینست؛

امروز را در کنار خدا گام بردار و

فردا را به او بسپار...


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, :: 7:40 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

جایی خواندم؛

مهم نیست او مال تو باشد

مهم اینت که باشد،نفس بکشد،زندگی کند،لذت ببرد...

هر چند سخت ولی پذیرفتم.

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, :: 7:37 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

برای انسان های بزرگ بن بست وجود ندارد

چون بر این باورند ؛

یا راهی خواهند یافت...

یا راهی خواهند ساخت...

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, :: 7:34 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

اینجا همه خوبند خیالت راحت...

تنها منمانده ام و چهار تا هم صحبت...

این جا نشته ایم و همه دلتنگ توییم...

من و خدا و عشق و عقربه های ساعت...

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, :: 7:28 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

شب کریسمس بود و هوا سرد برفی،پسرک در حالی که پا های برهنه اش

اش را روی برف جا به جا می کرد تا شاید سرمای برف های کف پیاده رو،

کمتر آزارش بدهد صورتش را چسبانده بود به شیشه ی سرد فروشگاه

و به داخل نگاه می کرد.

در نگاهش چیزی موج میزد،انگار با نگاهش نداشته هایش را از خدا

طلب می کرد؛انگار چشم هایش آرزو می کرد...

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت کمی مکث کرد و به

پسرکی که محو تماشا بود انداخت و داخل فروشگاه رفت.

چند دقیقه بعد درحالی که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.

آهای،آقا پسر!

پسرک برگشت و به سمت خانم رفت...

چشمانش برق می زد وقتی آن خانم کفش ها را به او داد.

پسرک با خوش حالی و صدای لرزان پرسید؛

شما خدا هستید؟؟؟

نه پسرم من تنها یکی از بندگان خدا هستم!

آهان می دونستم با خدا نسبتی دارید!!!


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:, :: 1:15 قبل از ظهر :: توسط : azarbad

فاصله دختر تا پیرمرد یک نفر بود؛روی نیمکتی چوبی؛روبروی یک آبنمای سنگی.

پیرمرد از دختر پرسید:غمگینی؟؟

نه

مطمئنی؟

نه

چرا گریه می کنی؟

دوستام منو دوست ندارن.

چرا؟

چون قشنگ نیستم.

قبلا این رو به تو گفتن؟

نه

ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من دیدم!

راست میگی؟

از ته قلبم آره...

دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و طرف دوستانش دوید؛شادشاد...

چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هایش را پاک کرد؛کیفش را باز کرد؛عصای سفیدش را بیرون آورد

رفت!!!


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 11:54 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت،فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا

 هر بار به فرشتگان می گفت:می آید،من تنها گوشی هستم که غصه هایش  را می شنود

و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سرانجام گنجشک روزی روی شاخه ای

از درختان دنیا نشست.فرشتگان چشم به لبهای او دوختند؛گنجشک هیچ نگفت و خدا گفت:

با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت:لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام

تو همان را هم از من گرفتی.این طوفان بی موقع چه بود؟؟

چه می خواستی از لانه ی محقرم؟کجای دنیا را گرفته بود؟

و سنگینی بغض راه را بر گلویش بست.سکوت در عرش طنین انداز شد.فرشتگان همه سر به زیر انداختند؛

خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود و تو خواب بودی و من باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند،آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.

گنجشک خیره در خدایی خدا ماند...

خدا گفت :چه بسیار بلا ها که به واسته ی محبتم از تو دور کردم و  تو ندانسته به دشمنی با من برخاستی.

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.ناگاه چیی در درونش فروریخت.

های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...



ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, :: 3:57 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

تو شاهکار خالقی تحقیر را بائور نکن،بر روی بوم زندگی

هر چیز می خواهی بکش؛زیبا و زشتش پای توست

تقدیر را باور نکن.

تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی،از نو دوباره رسم کن

تصویر را باور نکن.

خالق تو را شاد آفرید آزاد آزاد افرید،پرواز کن تا آرزو

زنجیر را باور نکن...

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, :: 3:17 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

سلام دوستای گلم؛این یه تست جالبه جواب هاتون رو در قسمت نظر دهی

این بخش بگذارید تا جوابشو بذارم.

 

اگه آدم ها شبیه پرنده بودن تو

خودتو چی انتخاب می کردی؟؟

  • گنجشک
  • کبوتر
  • هدهد
  • طاووس
  • اردک
  • کلاغ
  • کبک
  • قناری
  • بلبل
  • پرستو

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, :: 3:3 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

برای خریدن عشق هر کس هر چه داشت آورد؛

دیوانه که هیچ نداشت گریست...

همه گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید..

اما هیچ کس به قدر دیوانه ندانست که:

قیمت عشق ،اشک و قیمت اشک،عشق است.

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, :: 1:14 قبل از ظهر :: توسط : azarbad

خاطرمان باشد به یاد هم باشیم؛

شاید سال ها بعد در گذره جاده ها

بی تفاوت از کنار هم بگذریم وبگوییم:

این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود...

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, :: 1:8 قبل از ظهر :: توسط : azarbad

شکستن همیشه هم بد نیست!!!

گاهی باید خلوت کسی را شکست تا بداند بیادش هستی...

 

گفت:قلبم را عصب کشی کردم،دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

و نه از گرمی آغوشی میتپد...

 

هیچگاه نفهمیدم چه رازی است بین دل و دستم

از دستم رفت هرچه به دل بستم...

 

از شیشه باش اما به همه بگو از سنگم،

مردم این زمانه فقط به دنبال شکستنند...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, :: 1:1 قبل از ظهر :: توسط : azarbad

دختر جوانی از مکزیک برای یک ماموریت اداری برای چند

ماه به آرژانتین منتقل شد.پس از دو ماه نامه ای از نامزد مکزیکی

خود به این مضمون دریافت کرد:

لورای عزیز متاستفانه نمی توان به این رابطه از راه دور

ادامه بدهم و باید بگویم که در این مدت ده بار به تو

خیانت کردم!!!

می دانم که نه تو و نه من شایسته این رابطه نیستیم پس مرا

ببخش و عکسی را که به تو داده بودم برایم بفرست.

باعشق:روبرت

دختر جوان رنجیده خاطر از رفتار مرد،از همه ی همکاران و دوستانش خواست که عکسی از نامزد،برادر،پسر عمو یا دایی خودشان را به او

قرض دهند.

دختر نیز همه ی عکس ها را با عکس نامزدش توی پاکتی

گذاشت و نامه ای برای روبرت نوشت به این مضمون:

روبرت عزیزم،مرا ببخش هر چه فکر کردم قیافه تو را

به یاد نیاوردم لطفا عکس خود را بردار و باقی را برگردان...

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 5 مرداد 1392برچسب:, :: 2:47 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

گفت:دوستت دارم،هرچه گشتم مثل تو پیدا نکردم.

گفتم:خوب گشتی؟؟

گفت:آره...

گفتم اگر دوستم داشتی نمی گشتی...

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 3:19 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

 

باران برای هیچ کس تکرار نمی شود.

هرگاه بیاید دوست داشتنی است...

تو برای من همان بارانی...


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:, :: 2:5 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

 

توجه

لطفا به صفحات دیگر ذهن زیبا

نیز بروید


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 4:54 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

بی شک گذر زمان به ما خواهد آموخت

برای آنکه دوستش داری هیچ

جایگزینی نیست...

 

 

برای تا ابد ماندن باید رفت...

گاهی به قلب کسی..

گاهی از قلب کسی..

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 4:9 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

دوستت دارم:

هدیه ایست که هر قلبی،فهم گرفتنش را ندارد...

قیمتی دارد که هر کس توان پرداختش را ندارد...

جمله ی کوتاهی است که هر کس

لیاقت شنیدنش را ندارد...


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 4:2 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 3:52 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

 

چاله ی افکار:

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار

دردش آمد...

یک رو حانی او را دید و گفت:

حتما گناهی انجام داده ای!

یک دانشمند عمق چاه و رطوبت آن را

اندازه گرفت!

یک روزنامه نگار در مورد درد هایش

با او مصاحبه کرد!

یک یوگیست به او گفت:این چاله در ذهن

توست!

یک پزشک برای او دو قرص آسپیرین

انداخت!

یک روانشناش با او صحبت کرد!

و...

سپس فرد بیسوادی دست او را گرفت

و بیرون آورد!!!

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 3:35 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

واژه ی کمال را می پسندم.کمال در برابر تداوم نمی ایستد.

اتمام است که بر علیه تداوم است.کمال هر لحظه است،

با پنجره ای که رو به آینده باز است،هیچ دری بسته نیست

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, :: 2:57 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

زندگی در عشق گذران نا امنی است.

همان نا امنی که سرشار از زیبایی است.

سراسر خطر پر از ماجرا،

اما تنها راه زندگی،زیستن در خطر و رویا رویی با ماجرا ها است

 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, :: 2:47 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

 

عشق در انتظار زنده ای است

در دیدار میمیرد و به امری عادی نزول میکند.

 

 

عشق به معنای هنر بودن با دیگران است.

مکاشفه هنر بودن با خود است.

هر دو روی یک سکه اند.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, :: 2:40 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

امشب بیا قدم بزنیم:

تو با یارت...

من با یادت...

 

می پوشانم دلتنگی ام را با 
بستری
از کلمات
اما باز کسی در
دلم
تو
را صدا می زند

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, :: 2:31 بعد از ظهر :: توسط : azarbad

بگذار بند های کفش هایت را من ببندم!

تو همیشه سر بلند باش

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, :: 2:6 بعد از ظهر :: توسط : azarbad
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ذهن زیبا و آدرس beautifulmind76.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 24
بازدید کل : 37385
تعداد مطالب : 73
تعداد نظرات : 22
تعداد آنلاین : 1